سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، ره نماید و ارشاد کند و نجات بخشد و نادانی، گمراه کند و بیراهه برد و تباه گرداند . [امام علی علیه السلام]
فریاد بی صدا
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
خوشبختی

فریال :: یکشنبه 88/8/10 ساعت 11:15 صبح


نوشته های دیگران()

خانه ی کوچک من _ دل من

فریال :: یکشنبه 88/8/10 ساعت 10:15 صبح

 

zood bia

خانه ی کوچک من _ دل من

قاصدک سر راهت به خانه ی کوچکم سری بزن ، برای هر دومان جا هست

زیاد دور نیست، نشانی راستی دارد درست پشت بیشه زار اندیشه هاست، نزدیک ساحل خوشبختی است، لب جاده ی زندگی است ، کنار دشت حیات، زیر آسمان آبی، کنار تپه ی پاکی هاست، مشرف به دشت شقایق هاست و با باغ آلبالو همسایه است،

خانه ی کوچک من _ دل من

با آنکه به اندازه ی یک قوطی کبریت است، اما بامی از ابرهای سخاوت دارد و گلیمی ساده از نقش های گل یاس، دری دارد که به سوی محبت باز است و خشت دیوار

آن از آینه است،

خانه ی کوچک من

ساعتی دارد که زمانی با ان نیست و به ابدیت وصل است، چراغی دارد که از ایثار

می سوزد و پلکانی که به موفقیت راه دارد .

خانه ی کوچک من

از تکبر خالی است و ریا نقش تابلوی روی دیوار نیست .

خانه ی کوچک من در جایی است که همسایگانی چون مهر و صفا دارد که گرد تنهایی را با گلبرگ محبت می گیرند و پلاک در خانه رمزی دارد که سرآغاز همه ی

دوستی ها است.

قاصدک زود بیا !

 منتظرم و سر راهت به عشق و محبت و مهر و صفا بگو تا آنها نیز بیایند.

 زیر خانه ی کوچک من، با آن که به اندازه ی یک قوطی کبریت است ولی جا برای

 همه ی خوبان دارد.

قاصدک، قاصدک !

زود بیا منتظرم ...


نوشته های دیگران()

مراصداکن

فریال :: یکشنبه 88/8/10 ساعت 10:13 صبح

 مرا صدا کن

 

آینه های زنگ زده ام را صدا می زنم و جامه های شلوغم را به سکوت دعوت می کنم، شمع ها را زنده نگاه می دارم، کتاب های خسته ام را می بندم، سلول هایم را از  ترانه های رهایی لبریز می سازم و در بیشه های بلوط و گردو دعا می خوانم .

تو را در برج های عاج، در چشم های درخشان بودا و در سپیده دم بارانی عشایر جستجو می کنم .

 « هیچ چیز نمی تواند بین من و تو فاصله باشد، نه دیوار، نه سیم های خاردار. »

اگر تو در کنارم باشی، می توانم با اولین قطاری که از دوردست می آید به سوی بهار بروم، جنگل های وحشی را بر زانوانم بنشانم و نوازش کنم ، با کودکان در آسمان هفتم

 قدم بزنم و دفتر شعرم را روی شمعدانی های دلتنگ بگذارم .

با تو آوازهای برهنه ی من شنیدنی و اشکهای عاشقانه ام دیدنی است، با تو چراغی که در قلبم خاموش شده است، به ناگاه روشن می شود و معجزه های معطر دوروبر مرا فرا

 می گیرد.

پیش از آنکه نگاه ساده ام را حراج کنم بیا و مرا از این خیابان های شلوغ عبور بده!

 بیا تا با هم از نردبان مهتاب بالا رویم و لا به لای پرهای فرشتگان به دنبال تابستان جنوب بگردیم .

بیا تا قبل از اینکه مردگان به سرازیری صبح برسند، از خاکستر خودمان بیرون بیاییم و دور از سنگ های سیاه در افقی روشن نماز بخوانیم .

بیا تا گیسوان تر خود را در باد شمال رها کنیم و آنقدر اوج بگیریم تا عاشقان قدیمی دوباره برای هم نامه بنویسند ...


نوشته های دیگران()

خدایا

فریال :: جمعه 88/8/1 ساعت 11:30 عصر

...............

امروز پاره است ، آن سیم ها، که دلم را تا آسمان مخابره می کرد ... با من تماس بگیر خدایا ؛ حتی هزار بار؛ وقتی که نیستم لطفا پیام خودت را، روی پیامگیر دلم بگذار ...


نوشته های دیگران()

<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آههههههههههههههههههههها ی
شهرمن
خاطره....
اتاق من
[عناوین آرشیوشده]

About Us!
فریاد بی صدا
فریال
Link to Us!

فریاد بی صدا

Hit
مجوع بازدیدها: 63185 بازدید

امروز: 44 بازدید

دیروز: 3 بازدید

Day Links
استادعنایتی [164]
[آرشیو(1)]


Archive


خرداد 1388
اردیبهشت 1388
شهریور 1388
مهر 1388
تیر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
اسفند 88

Submit mail