خانه ی کوچک من _ دل من
قاصدک سر راهت به خانه ی کوچکم سری بزن ، برای هر دومان جا هست
زیاد دور نیست، نشانی راستی دارد درست پشت بیشه زار اندیشه هاست، نزدیک ساحل خوشبختی است، لب جاده ی زندگی است ، کنار دشت حیات، زیر آسمان آبی، کنار تپه ی پاکی هاست، مشرف به دشت شقایق هاست و با باغ آلبالو همسایه است،
خانه ی کوچک من _ دل من
با آنکه به اندازه ی یک قوطی کبریت است، اما بامی از ابرهای سخاوت دارد و گلیمی ساده از نقش های گل یاس، دری دارد که به سوی محبت باز است و خشت دیوار
آن از آینه است،
خانه ی کوچک من
ساعتی دارد که زمانی با ان نیست و به ابدیت وصل است، چراغی دارد که از ایثار
می سوزد و پلکانی که به موفقیت راه دارد .
خانه ی کوچک من
از تکبر خالی است و ریا نقش تابلوی روی دیوار نیست .
خانه ی کوچک من در جایی است که همسایگانی چون مهر و صفا دارد که گرد تنهایی را با گلبرگ محبت می گیرند و پلاک در خانه رمزی دارد که سرآغاز همه ی
دوستی ها است.
قاصدک زود بیا !
منتظرم و سر راهت به عشق و محبت و مهر و صفا بگو تا آنها نیز بیایند.
زیر خانه ی کوچک من، با آن که به اندازه ی یک قوطی کبریت است ولی جا برای
همه ی خوبان دارد.
قاصدک، قاصدک !
زود بیا منتظرم ...
نوشته های دیگران()