فریال :: دوشنبه 88/9/30 ساعت 8:15 عصر
محفل آریائی تان طلائی ، دلهایتان دریائی شادیهایتان یلدائی ، پیشاپیش مبارک باد این شب اهورائی . . .
نوشته های دیگران()
فریال :: دوشنبه 88/9/30 ساعت 12:4 صبح
فریال :: یکشنبه 88/9/29 ساعت 1:17 صبح
باران
دلم میخواهد نرگس هم باشد تاسوسن و یاس هم دلنوازی بکنند
ستایش کویر را بااین همه بارانش می ستایم
چه کویری!
چه نگاهی!
چه رویایی!
باز آسمان دستان پر نیازش را پاسخ گفت...
کاش دستان پر نیاز مرا هم نوازشی کند...
فریال :: شنبه 88/9/28 ساعت 1:47 صبح
پنجره را باز کردم
بوی نم
بوی باران
بوی شادابی و طراوت را
احساس کردم....
بوی زندگی تازه
بوی شبنم
بوی عشق را
دوباره با قلب کوچکم احساس کردم
چشمانم را به سوی آسمان دوختم
آسمان زیبا بود ....
پرواز پرندگان زیباتر ....
رقص مستانه ابرها در آسمان دیدن دارد ......
لذت دیدن این منظره را
با چیز دیگری عوض نمی کنم .....
فریال :: چهارشنبه 88/9/25 ساعت 10:21 صبح
فریال :: چهارشنبه 88/9/25 ساعت 10:1 صبح
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است.
دکتر شریعتی
فریال :: یکشنبه 88/9/22 ساعت 10:20 صبح
دانه کوچک
دانه کوچک بود و کسی او را نمیدید. سالهای سال گذشته بود و او هنوز همان دانه کوچک بود.دانه دلش میخواست به چشم بیاید اما نمیدانست چگونه. گاهی سوار باد میشد و از جلوی چشمها میگذشت...
lگاهی خودش را روی زمینه روشن برگها میانداخت و گاهی فریاد میزد و میگفت: من هستم، من اینجا هستم، تماشایم کنید.
اما هیچکس جز پرندههایی که قصد خوردنش را داشتند یا حشرههایی که به چشم آذوقه زمستان به او نگاه میکردند، کسی به او توجه نمیکرد.
دانه خسته بود از این زندگی، از این همه گم بودن و کوچکی خسته بود، یک روز رو به خدا کرد و گفت: نه، این رسمش نیست. من به چشم هیچ کس نمیآیم. کاشکی کمی بزرگتر، کمی بزرگتر مرا میآفریدی.
خدا گفت: اما عزیز کوچکم! تو بزرگی، بزرگتر از آنچه فکر میکنی. حیف که هیچ وقت به خودت فرصت بزرگ شدن ندادی. رشد، ماجرایی است که تو از خودت دریغ کردهای. راستی یادت باشد تا وقتی که میخواهی به چشم بیایی، دیده نمیشوی. خودت را از چشمها پنهان کن تا دیده شوی.
دانه کوچک معنی حرفهای خدا را خوب نفهمید اما رفت زیر خاک و خودش را پنهان کرد. رفت تا به حرفهای خدا بیشتر فکر کند.
سالها بعد دانه کوچک سپیداری بلند و باشکوه بود که هیچ کس نمیتوانست ندیدهاش بگیرد؛ سپیداری که به چشم همه میآمد .
عرفان نظرآهاری
آههههههههههههههههههههها یشهرمنخاطره....اتاق من[عناوین آرشیوشده]
خرداد 1388اردیبهشت 1388شهریور 1388مهر 1388تیر 1388آبان 1388آذر 1388دی 1388بهمن 1388اسفند 1388اسفند 88