سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بر نیکوترین این امّت از کیفر خدا ایمن مباش که خداى سبحان فرموده است : « از کیفر خدا ایمن نیستند ، مگر زیانکاران » و بر بدترین این امت از رحمت خدا نومید مگرد . که خداى سبحان فرموده است : « همانا از رحمت خدا نومید نباشند جز کافران » . [نهج البلاغه]
فریاد بی صدا
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
هرچه میخواهد دل تنگت بگو

فریال :: چهارشنبه 88/2/16 ساعت 3:25 عصر

سلام به دوستانم

امیدوارم همواره سلامت وشاد باشید.ازاین که به من سر میزنین ممنونتونم ولی تلاش کنید تا نظراتتون رو هم ابراز کنید

زندگی خالی نیست  

 

مهربانی هست...سیب هست...ایمان هست...

آری... تا شقایق هست، زندگی باید کرد

 

در دل من چیزی اسـت،

 

مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح

وچنان بی تابم ، که دلم می خواهـد

بـدوم تا ته دشت، بروم تا سرکـوه

دورهـا آواییست، که مرا می خواند...

 


نوشته های دیگران()

HOBBY

فریال :: چهارشنبه 88/2/16 ساعت 3:13 عصر

 


بازی سرگرم‌کننده برنامه‌نویس و مهندس

یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانی هوائی کنار یکدیگر در هواپیما

 نشسته بودند. برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلی با همدیگر بازی کنیم؟

 مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف

 پنجره برگرداند و پتو را روی خودش کشید. برنامه‌نویس دوباره گفت: بازی

 سرگرم‌کننده‌ای است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را

 نمی‌دانستید ? دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من

 جوابش را نمی‌دانستم من ? دلار به شما می‌دهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و

 چشمهایش را روی هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، برنامه‌نویس پیشنهاد دیگری

 داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ? دلار بدهید ولی اگر من نتوانستم

 سوال شما را جواب دهم 50 دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره

 کرد و رضایت داد که با برنامه‌نویس بازی کند.

 

برنامه‌نویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس

 بدون اینکه کلمه‌ای بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ? دلار به برنامه‌نویس داد. حالا

 نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتی از تپه بالا می‌رود ? پا دارد و

 وقتی پائین می‌آید ? پا؟» برنامه‌نویس نگاه تعجب آمیزی کرد و سپس به سراغ

 کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد.

 آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در

 کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخوری پیدا نکرد. سپس

 برای تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با

 یکی دو نفر هم گپ (chat) زد ولی آنها هم نتوانستند کمکی کنند.

 

بالاخره بعد از ? ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و 50 دلار به او داد. مهندس

 مودبانه 50 دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامه‌نویس بعد از کمی

 مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون

 اینکه کلمه‌ای بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ? دلار به برنامه‌نویس داد و رویش را

 برگرداند و خوابید ...


نوشته های دیگران()

روز معلم

فریال :: دوشنبه 88/2/14 ساعت 3:4 عصر

   

       

معلمی از شرافت مندانه ترین شغل ها ست .

این روز را به تمام کسانی که از آن ها آموختم ارزشمندترین هدف را تبریک میگویم استادانی که خود ندانسته مشعل وجودم را برافروختند.......همیشه قدردانتان خواهم بود.م.م

 

یادگیری تنها ثروتی است که چپاول گران نمی توانند غارتش کنند.وتنها مرگ است که می تواند نور چراغ دانش تو را کم سو کند.ثروت حقیقی یک ملت ،درذخیره ی طلا و نقره ی او نیست،بلکه در توان یادگیری او،در بصیرت او ودر درستکاری فرزندان اوست.

 

حیفه که از بهترین استادانم نام نبرم :

بهترین استاد زندگیم:پدرم

بهترین آموزگار دوران ابتدایی:خانم سلیمی(هنوزم وقتی نماز صبحم قضا میشه به یادش میفتم که فردا سر کلاس باید دستام رو بالا ببرمو......)

بهترین آموزگار دوران راهنمایی:خانم عمرانی (هیچ وقت تاریخ وجغرافی که برامون گفت یادم نمیره)

بهترین دبیرایی که داشتم:خانم اصغری دبیر زیست وخانم باغبانی دبیر شیمی وآقای یاسمیان (استاد به  تمام معنای فیزیک)

اسطوره ی ایمان و اخلاقم:آقای اسلامی(نمیدونم از پدر دوم چیزی شنیدید،یه جورایی پدر دومم)

ارزشمندترین اساتید دوران دانشجوییم:دکتر غلامی (استاد معادلات دیفرانسیل،که تونست با رفتارو منش خودش هدف تحصیلی من رو مشخص کنه وشکل بده)

دکتر صفری (استادی که من رو به شیمی علاقه مند کرد و با همکاریش تونستم کتابمو(شیمی از کلام تا کمال )رو چاپ کنم.

با سپاس فراوان از همه ی اونا که آنچه الان هستم ونیستم به خاطر وجود با ارزش این بزرگان ودیگر اساتیدم هست.

 

معلمی کلمه ای مقدس است که کمترعینیت پیدا می کند ،وهر گاه عینی شود کمتر نمود ظاهری دارد.معلم قبل از آن که عالم باشد عاقل است و قبل از آن که عاقل باشد عاشق است،معلم یعنی مثلث

 عشق ،عقل و علم

 

 

 

 


نوشته های دیگران()

خرد

فریال :: جمعه 88/2/11 ساعت 1:17 عصر

         آنگاه که خرد با تو سخن می گوید ،به آنچه که می گویدگوش   

      بسپارتا   نجات یابی .

 

      از گفته های آن بیشترین بهره را برگیر،

 

      تا به فرزانگی مسلح شوی .

 

      زیرا خداوند ،نه راهنمایی بهتر از خرد به تو داده است ،

 

      و نه سلاحی کاری تر از آن ، 

       ا گر خرد با خویشتن خویش تو سخن گوید ،

 

       برهانی در برابر شهوت خواهی بود.

 

     زیرا خرد نماینده ای دور اندیش ،راهنمایی امین ومشاوری سنجیده  

 

  است .

      خرد نوری است در تاریکی ،همان گونه که که خشم ظلمتی است در

 

      دل  روشنایی . 

 

      عاقل باش و بگذار خرد راهنمایت باشد نه هوس....

 

     عقل شما وشورتان سکان و بادبان های روح دریایی شماست.

 

     اگر بادبان هایتان آسیب ببیند ،

 

      یا سکان شما بشکند،

 

       اسیر تکان های شدید و امواج دریا خواهید شد،

 

        و یا در وسط دریا بی حرکت بر جا خواهید ماند.

 

        اگر عقل به تنهایی فرمان براند، نیرویی است بازدارنده"

 

        وشور اگر در رکاب عقل نباشد ،شعله ای است که خود را

 

         تا سرحد

 

        ویرانی می سوزاند.

 

        پس بگذارید روح ،عقلتان را تا بلندای شور و سرگشتگی

 

        بالا برد ، تا آواز سر دهد"

 

       وبگذارید روحتان شورتان را به یاری عقلتان هدایت کند ،

 

        تا شورتان

 

        بتواند بارستاخیز هر روزه اش زنده بماند ،و مانند ققنوس

       از میان     خاکستر خویش برخیزد.

 

       عقل کالایی نیست که در بازار فروخته شود واگر بیشتر شود از

 

       ارزش آن کاسته شود .

 

      ارزش عقل با وفور آن اوج می گیرد.

 

     اگر هم روزی در بازار فروخته شود ،تنها انسان عاقل وفرزانه

 

    است

 

      که قدر و قیمت آن را می داند.

 

                                                   (شور و خرد)7/2/88

 

 

 

 

 

 

 


نوشته های دیگران()

غایت

فریال :: چهارشنبه 88/2/9 ساعت 11:25 عصر

        درد   و لذ ت                                                       

 

       صدفی به صدف همسایه گفت:"دردی شدید دارم.چیزی سنگین و گرد   دردرونم رنجم می دهد"

 

       صدف دیگر با حالتی تفرعن و حق به جانب جواب داد:"آسمان و دریا را  سپاس می گویم

 

،           من        دردی در درون خویش ندارم،

 

      در درون و بیرون حالم خوب است وسلامتم"

 

      در همان زمان خرچنگی ازآن حوالی عبور می کرد ،حرف های

 

      آن ها راشنید،و به صدفی که هم در درون و هم دربیرون خوب و  سلامت    بود گفت:

 

      "بله ،تو سالم و سلامتی،اما دردی که

 

     همسایه ات را رنج می دهد

 

      مرواریدی است به غایت زیبا"

 

     دل من   اگر نشکند ،پس چگونه درک خواهد شد؟""..........

 

     مونا.م

 


نوشته های دیگران()

LIFE

فریال :: چهارشنبه 88/2/9 ساعت 11:23 عصر


             زندگی                                                                     

       

       زندگی  بدون آزادی به جسمی بی روح می ماند،آزادی بدون اندیشه به روحی آشفته حال....

 

           زندگی،آزادی،واندیشه هر سه یک چیزند ،و همیشه پاینده اند ونمی میرند.

 

 

 

       تو در حضور خورشید نیمروز آزاد هستی ،تو درحضور ستارگان شب آزاد هستی "

 

         و

 

          تو آزاد هستی حتی هنگامی که دیگر نه خورشیدی وجود دارد

 

         و نه ماه و ستاره ای.

 

          تو آزاد هستی ،حتی هنگامی که چشمان خویش را بر روی هر آنچه هست ببندی.

 

              اما  

                                         

            توبنده ی کسی هستی که دوستش می داری،زیرا دوستش میداری.

 

         وبنده ی کسی هستی که دوستت می دارد ،زیرا دوستت می دارد.

 

But you are a slave to him whom you love because you  love him  .

 And a slave to him who loves you because he loves you.

 

 جبران خلیل جبران (7/2/88) 

نوشته های دیگران()

من بودم

فریال :: دوشنبه 88/2/7 ساعت 2:31 عصر

من بودم،

من هستم،

وتاآخرزمان خواهم بود.

زیراوجود مرا پایانی نیست.

من راه خود رااز فضاهای بیکران گشوده ،

دردنیای خیال پر کشیده ،

 ودر آن بالا به حلقه ی نور نزدیک شده ام .

با وجود این بنگرید چگونه اسیر ماده ام.

 

من برای همیشه بر این سواحل گام خواهم زد،

درمیان ماسه و کف.

مد بلند دریا ردپای مرا خواهد زدود،

وباد کف را خواهد سترد.

اما دریا وساحل همیشه

باقی خواهند ماند.

 آوای زندگی

 

 

جبران خلیل جبران(جاودانه ها)5/2/88


نوشته های دیگران()

<   <<   11   12   13   14   15      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آههههههههههههههههههههها ی
شهرمن
خاطره....
اتاق من
[عناوین آرشیوشده]

About Us!
فریاد بی صدا
فریال
Link to Us!

فریاد بی صدا

Hit
مجوع بازدیدها: 63608 بازدید

امروز: 14 بازدید

دیروز: 42 بازدید

Day Links
استادعنایتی [164]
[آرشیو(1)]


Archive


خرداد 1388
اردیبهشت 1388
شهریور 1388
مهر 1388
تیر 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
اسفند 88

Submit mail